تو چراغ خود برافروز !

۴ مطلب با موضوع «شعر پارسی» ثبت شده است

گنج پارسی : رباعی از بابا افضل‌ کاشانی

ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب

وز شاخ برهنه سایه داری مطلب

 

عزت ز قناعت است و خواری ز طمع

با عزت خود بساز و خواری مطلب


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد حسینقلی زاده

گنج پارسی: غزلی از سعدی

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

 

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار

چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

 

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

 

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو

 

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو


غزل ۴۸۴ از دیوان سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد حسینقلی زاده

گنج پارسی: ایام شمایید!


نوروز بمانید که ایّام شمایید 
آغاز شمایید و سرانجام شمایید


آن صبح نخستین بهاری که به شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید


آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار 
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید


خورشید گر از بام فلک عشق فشاند
خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید


نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید


عشق از نفس گرم شما تازه کند جان 
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید


هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید


امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست 
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید


گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید


ایّام به دیدار شمایند مبارک 
نوروز بمانید که ایّام شمایید

 بانو پیرایه یغمایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد حسینقلی زاده

گنج پارسی: کوچ بنفشه ها

کوچ بنفشه ها


در روزهای آخر اسفند 

کوچ بنفشه‌های مهاجر 

زیباست 
در نیمروز روشن اسفند 
وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد
در اطلس شمیم بهاران 
با خاک و ریشه 
- میهن سیارشان -
در جعبه‌های کوچک چوبی 
در گوشه‌ی خیابان می‌آورند 
جوی هزار زمزمه در من
می جوشد: 
«ای کاش 
ای کاش، آدمی وطنش را 
مثل بنفشه‌ها 
در جعبه‌های خاک 
یک روز می‌توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست 
در روشنای باران 
در آفتاب پاک»

 دفتر «از زبان برگ» ، دکتر شفیعی کدکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد حسینقلی زاده