قسمت دوم: کودک نابغه


در قسمت قبل دیدیم که شریعتی در کتاب گفت وگوهای تنهایی جلد 33 از مجموعه آثار در حال ترسیم خودانگاره‌ای از خویش بود و چنانکه دیدیم فلسفه را به ژنها خود نسبت داده بود. حال در ادامه شریعتی کودکی خود را چنین تصویر میکند:

«من نیز از کوچکی بی آنکه خواندن و نوشتن را درست بدانم فیلسوف بوده‌ام فیلسوف بدون فلسفه! این را بزرگترها همه میگویند: از همان اول با همه بچه ها فرق داشتی هیچ وقت بازی نمیکردی و میل به بازی نداشتی  اصلا همبازی نداشتی همسالانت همیشه تو را مثل یک آدم بزرگ نگاه میکردند حتی وقتی توی کوچه بچه ها...بازی میکردند وقتی تو رد میشدی سرت را پایین میانداختی و حتی زیر چشمی هم نگاه نمیکردی و میگذشتی و آنها هم تا وقتی تو را میدیدند دست از کار میکشیدند و رد که میشدی کارشان را از سر میگرفتند»

و در مهمانی ها :

«توی خودت بودی،معلوم نبود کجا،گاهی با خودت حرف میزدی میخندیدی اخم میکردی غرق خیالهای نامعلوم میشدی»

شریعتی کمی بعدتر افسانه کودک نابغه را با افسانه نابغه ضد اجتماع در هم می‌آمیزد و بی نظمی در امور و عدم موفیقت در تحصیل را به دلیل همین تمایز میداند.

جدا از جذابیتی که روایت کودکی شریعتی برای روانشناسان دارد و مسلما یک روانشناس میتواند چیزهای جالبی در مورد  کودکی شریعتی بیان کند ولی پرسش اصلی اینجاست که چرا شریعتی این روایتها را علنی میگوید،خود به دست خود. هدف از این کار چیست؟ چنانکه بر اهل علم پوشیده نیست اسطوره کودک نابغه از اساطیر کهنی است که پیروان پیرامون پیر خود میساختند. برای شخصیتهای دینی انتساب معجزات و برای شخصیتهای غیردینی اعم از فکری و علمی و سیاسی نبوغ خارق العاده در کودکی. معمولا هدف این پیروان ایجاد تقدس و افزایش جایگاه پیر خود بوده است. در واقع تمام این روایتها درصدد بوده اند تا تمایز پیر را از دیگران نشان دهند و هاله ای قدسی پیرامون او بنا کنند.

اما چنانچه که گفته شد این پیروان متاخر بوده‌اند که دست به تولید این روایات زده‌اند و نه خود اشخاص. مورد عجیب روشنفکری ایرانی این است که خود افراد دست به ساختن این اسطوره پیرامون خود میزنند،چنانکه شریعتی در روایتی که از زندگی خود میدهد سعی می‌کند تا خود را متمایز از دیگران نشان دهد.حرف نهایی شریعتی همان سخن نخستن اوست:« از همان اول با همه بچه ها فرق داشتی » و قرار است یک تمایز بنیادین میان خود و مخاطب خود ترسیم کند. در اینجا شریعتی با یک تیر دو هدف را میزند اولا نقصهای علمی خود نسبت به سایر هم نسلان خود را رفع و رجوع میکند که کارکردی روانی برای خود او دارد و ثانیا میان خود و مخاطب سدی بنا میکند تا به جای  پرورش جوینده‌ی دانش، مرید جذب کند. در واقع این روایت برای این روایت میشود که شریعتی مرجعیتی کاذب کسب کند و راحتتر بتواند پروژه‌ی ایدولوژیک خود را پیش ببرد.


این رشته‌ی نقد تا تسویه شدن حساب علی شریعتی، در وبلاگ هاونگاه ادامه خواهد داشت.